کد مطلب:36542 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

رای حکمای یونان در باب عدمی بودن شرور











حكمای یونان باستان، از زمان ارسطو، در باب مسئله شرور و بی نظمیها راه حل خاصی یافته بودند. آنها معتقد بودند كه شر، یا چیز بد و مضر، واقعا وجود ندارد. به تعبیر خود آنها، هر چه وجود دارد و از جنس هستی است، خیر است و شر از جنس نیستی است و وجود ندارد. مثلا میكروبها زمانی بد و شر خواهند شد كه شروع به ضرر زدن كنند، حال اگر این ضرر را خوب تحلیل كنیم سرانجام به اینجا خواهیم رسید كه میكروبها چون چیزهایی را از آدمی می ربایند، رشته هایی را می گسلند و نظمی را آشفته می كنند، موجب ضرر می شوند و لذا شر به شمار می آیند. مثال دیگری می زنیم: فرد خبیثی را تصور كنید، چنین

[صفحه 58]

انسانی به علت خباثتش، شر خوانده می شود، ولی اگر خوب دقت كنید، می بینید كه اینجا نیز به یك امر عدمی می رسید. اگر این آدم فكر خوب داشت، بد نمی شد و یا اگر فكر بد خود را اعمال نمی كرد به او خبیث نمی گفتیم. اگر به اعمال خبیثانه ی او نیز توجه كنید، خواهید دید كه این اعمال بد نهایتا به امور عدمی منتهی می شوند، مثلا، كسی را از میان برمی دارد، مالی را می رباید، سلامتی را مختل می كند، لذت و خوشی را نابود می كند و یا رابطه ای را قطع می نماید، همه این كارها از جنس اعدام اند و او اگر این كارها را نمی كرد كه خبیث نمی شد. خباثتش به سبب آن است كه موجب «عدم» هایی می شود. خلاصه ی نظر حكما این است كه شرور از جنس اعدام یا نیستی ها هستند و به همین دلیل محتاج خالق نیستند. چون چیزهایی كه نیستند، خالق هم نمی خواهند. فقط موجودات یا هستی ها كه جزو خیرات هستند، خداوند و خالق دارند. بنابراین این عالم یك خدا دارد.


صفحه 58.